رفتم نویسم
من یک فیلمنامه
برا شروعش
خواستم بهانه
قصه ای آمد
توی ذهن من
واسه نوشتن
کردم من ومن
کارم هنوزم
یک کم نصفه است
قصه فیلمم
پر از غصه است
دادم به استاد
طرح رو بخونه
اصرار کردم
شرح رو بخونه
استاد نگام کرد
با طرحهایم
ناراحت شد و
کردش دعوایم
گفت استاد به من
تو این زمونه
که دنیا بر ما
نامهربونه
تو دیگه جمع کن
از غصه نگو
ایرانی شده
عجب قصه گو
قصه هاش شده
درد بی درمون
داستان فیلماش
بی سرو سامون
دیگه حرف نزد
استاد بنده
از فیلمنامه ام
شدم شرمنده
کم کردم بنده
کار فیلمنامه
رفتم کلاس
شعر و ترانه
که یاد بگیرم
شادی بیارم
شاد نمایم
من حرفهایم
--------
حجت بقایی